«سرباز اول: نمیدانم این دَم غروب مگسها چه مرگشان است: خیلی زیاد شدهاند و وحشتناک. سرباز دوم: مُرده بو می کشند و این است که سرِ کیفند. دیگر جرأت ندارم خمیازه بکشم، مبادا که در دک و دهان باز شدهام فرو روند و در ته حلقم جولان دهند. (الکتر لحظهای ظاهر شده و دوباره پنهان میشود.) گوش کن، صدایی برخاسته، صدای قِرچ قروچی. سرباز اول: این صدا بر اثر جلوس فرمودن آگاممنون بر تخت خود است. سرباز دوم: اوه آگاممنون که سرین پهنش، الوار اریکه را به قرچ قروچ میاندازد. محال است رفیق، مُردهها وزنی ندارند. سرباز اول: این افراد عادی هستند که وزنی ندارند. اما او، قبل از آنکه مُردهای باشد از تیره شاهان، مَرد دلزندهای بود برازنده شاهی که، مجموع وزنش، صد و بیست و پنج کیلو بود. این که از او مختصر وزنی باقی نمانده باشد، احتمالش خیلی کم است. سرباز دوم: با این حساب... تو خیال میکنی که او اینجاست؟ سرباز اول: میخواهی کجا باشد؟ اگر من شاه مُردهای بودم، خودِ من، و اگر هر سال اجازه داشتم تا برای بیست و چهار ساعت، پای به این عالم بگذارم، خاطرجمع باش که بازمیگشتم تا بر تختِ خود جلوس کنم، و اگر میشد تمام روز را بر آن جلوس میفرمودم، و بیآنکه آزاری برای کسی داشته باشم، خاطرههای خوش سابق را به یاد میآوردم.
نویسنده : | ژان پل سارتر |
مترجم : | صدیق آذر |
انتشارات: | مصدق (1399) |
نوبت چاپ: | 4 |
شابک: | 9789647468794 |
تعداد صفحات: | 304 |
نوع جلد: | نرم |
قطع کتاب: | رقعی |
وزن کتاب: | 200 گرم |