آلیشیا برنسون نقاش و هنرمندی زیبا و جذاب که با همسرش گابریل که او نیز عکاس معروفی است در یک خانه زیبا در لندن زندگی می‌کنند. به نظر می‌رسد که این زوج هیچ مشکلی ندارند اما پس از هفت سال زندگی مشترک در شبی تابستانی آلیشیا همسرش را به صندلی بسته و پنج گلوله به صورتش شلیک می‌کند. صدای گلوله را یکی از همسایگان به پلیس گزارش می‌دهد. به محض رسیدن پلیس آلیشیا را با زخم‌هایی عمیق در حال خودکشی کنار همسرش پیدا می‌کنند. آلیشیا سریعا به بیمارستان منتقل می‌شود و زنده می‌ماند اما از آن زمان دیگر یک کلام سخن نمی‌گوید. روان‌درمانی به نام تئو در تلاش است با درمان آلیشیای ۳۳ساله راز قتل همسر را کشف کند. در طی جلسات درمان خود تئو و همسرش نیز به داستان وارد شده و درگیر ماجرا می‌شوند. در زمانی که آلیشیا در خانه بازداشت بوده است سریعا به سراغ بوم نقاشی رفته و طرحی می‌کشد. وی تصویر خودش را می‌کشد و در گوشه سمت چپ آن به حروف یونانی اسم آلکستیس اسطوره یونانی را می‌کشد. این اسطوره در داستانی عاشقانه جانش را فدای پادشاه آدمتوس می‌کند.