مارتا: دوباره دستبهکار میشیم، بله. ولی پاداش این رنج و زحمتمون رو میگیریم. (سکوت. مارتا به مادرش نگاه میکند.) مادر، عجیب وغریب شدهٔ. چندوقتیه که متوجه شدهم. مادر: خستهم، دخترم. همین. چیز دیگهای نیست. دلم میخواد استراحت کنم. مارتا: کارهای خونه رو که به عهدهٔ شماست من میتونم انجام بدم. اینطوری همهٔ وقتتون مال خودتون میشه. مادر: منظورم اینجور استراحت نبود. نه، فقط خواب وخیال یه زن پیره. دلم آرامش میخواد، یهکمی بیخیالی و آسودگی. (خندهٔ خفیفی میکند.) احمقانهس مارتا، ولی بعضیشبها یهکمی دلتنگ حال وهوای دینی میشم. مارتا: اونقدرها هم پیر نیستی، مادر، که لازم باشه بری توی این حال وهوا. کارهای بهتری هست که بکنی. مادر: خودت خوب میدونی که دارم شوخی میکنم. ولی بههرحال آخرای زندگی شاید بد هم نباشه آدم یهکمی بیخیال بشه. آدم نمیتونه همیشه هم اینقدر جدی و خشک باشه که تو هستی، مارتا. تو سن وسال تو هم خوب نیست. من خیلی دخترها رو میشناسم که همسن تو هستن و به چیزی غیر از ورجهوورجه و خوشگذروندن فکر نمیکنن.
| نویسنده : | آلبر کامو | 
| مترجم : | جلال آل احمد | 
| انتشارات: | به سخن (1403) | 
| نوبت چاپ: | 4 | 
| شابک: | 9789644530111 | 
| تعداد صفحات: | 112 | 
| نوع جلد: | نرم | 
| قطع کتاب: | رقعی | 
| وزن کتاب: | 150 گرم |