صبح روز بعد در ساعت هفت صبح همچنان هذیان میگفت. اما اکنون میتوانست رویدادهای گورستان و حوادث پیش آمده در مسیرش به سوی نوانخانه را کاملا به یاد آورد. گفت که در گورستان میخواسته قبر کودکان مردهای را که او را فرا میخواندند بشکافد. او فقط بدین منظور گُلها را کنده بود که دور و بر قبرها را تمیز کند و بتواند قبرها را باز کند. در حالی که او در این وضعیت بود، پروفسور بلولر به او توضیح داد که او (دوشیزه ای.) پس از این نیز هنگامی که مجدّدآ به خودش بیاید همه چیز را به خاطر خواهد آورد. بیمار هنگام صبح چند ساعتی خوابید؛ پس از آن کاملا بافهم و شعور بود و احساس نسبتآ خوبی داشت. در واقع او حملات را قطعآ به خاطر میآورد، اما نسبت به آنها کاملا بیتفاوت بود. شبهای بعد، به جز شبهای ۲۲ و ۲۵ سپتامبر، او مجددآ حملات کوتاه هذیانگویی داشت. در این حملات، او بایستی با مردهها سر و کار داشته باشد، با این حال، جزئیات این حملهها متفاوت بود. وی دو دفعه مردهها را در رختخوابش دید؛ به نظر نمیرسید که او از دیدن آنها وحشتزده شده باشد، اما از رختخواب بیرون رفت تا آنها را برآشفته نکند. او چندین بار تلاش کرد که اتاق را ترک کند.
نویسنده : | کارل گوستاو یونگ |
مترجم : | رویا آزادفر |
انتشارات: | جامي (1400) |
نوبت چاپ: | 3 |
شابک: | 9786001761218 |
تعداد صفحات: | 256 |
نوع جلد: | نرم |
قطع کتاب: | رقعی |
وزن کتاب: | 300 گرم |