توماس پسر نوجوانی است که همراه تعدادی از نوجوان‌های هم‌سن‌وسال خود در بیشه‌زاری توسط افرادی ناشناس آورده شده‌اند. نوجوان‌ها حافظه‌هایشان پاک شده و هیچ چیز از گذشته‌ی خود را به خاطر نمی‌آورند. مواد غذایی و وسایل مورد نیازشان توسط اتاقکی فلزی که با زنجیر از زیرزمین به سمت بیشه‌زار در رفت‌وآمد است تهیه می‌شود. خود آن‌ها هم به وسیله‌ی همین اتاقک به آنجا آورده شده‌اند. اطراف بیشه‌زار دیوارهای بلند و محکمی است که شب‌ها بسته می‌شوند و پشت دیوارها هیولاهایی از جنس فلز و گوشت به نام گریور مراقب آن‌ها هستند. کد تب، آخرین کتاب از مجموعه‌ی دونده‌ی هزارتو، درباره‌ی زندگی پیشین توماس، ترزا و باقی بچه‌ها از زمانی که شرارت آن‌ها را پیدا می‌کند تا لحظه‌ی ورودشان به هزارتو و اتفاقات پس از آن است. ماجراهای این کتاب مربوط به زمانی است که سازمان شرارت برای یافتن درمان بیماری فلر، بچه‌هایی را که نسبت به این ویروس ایمن‌اند پیدا می‌کند، آن‌ها را از خانواده‌هایشان می‌گیرد تا با انجام آزمایش‌هایی وحشتناک و غیراخلاقی رویشان الگوی مغزشان را پیدا کند. شرارت برای این کار آزمایش‌هایی را طراحی کرده که در طی آن‌ها از چهار بچه‌ی برگزیده - توماس، ترزا، اریس و ریچل - می‌خواهند تا در ساختن و طراحی دو هزارتو به آن‌ها کمک کنند. در طول این سال‌ها شرارت حکم خانه و مدرسه‌ی بچه‌ها را دارد. آن‌ها علوم، ریاضیات، تفکر انتقادی و تاریخ یاد می‌گیرند تا از ظرفیت‌های مغزیشان تا بیشترین حد استفاده کنند. اما آیا شرارت با فراهم‌کردن سرپناهی برایشان، واقعا آن‌ها را از خطرات جهان بیرون، جهانی که زبانه‌های خورشید نابودش کرده و کرانک‌هایی دیوانه سرتاسرش را پر کرده‌اند، نجات داده است؟ آیا شرارت تمام حقیقت را به آن‌ها می‌گوید یا هر حرفی که به آن‌ها گفته می‌شود صرفا متغیر دیگری در آزمایش‌های بی‌پایانشان است؟ داستان بسیار پرهیجان و نفس‌گیر است، جذابیت زیادی دارد و به سوال‌های بسیاری پاسخ می‌دهد.